برکه اي در همين نزديکي ست با نيلوفري در آن در انتظار ديدار ساحل آه چه انتظاري عبث هرگز نشود اين ديدار تا زماني که اشک برگهايش در برکه جاريست نرسد به ساحل
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
پیروان ولایت
و آدرس
asrzohor.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
هرچه میخواهد دل تنگت بگو :
آقات داره میشنوه..........
این تاپیک مخصوص اینه هرکی هرچی میخواد برای آقاش امام زمان بزاره اینجا از درد و دل گرفته تا متن و شعر و دلتنگی میتونید خصوصی بدید
امیدوارم استقبال بشه.
نظرات هم آزاده
از آیت الله بهاءالدینــی رحمه الله علیه پرسیدنــد :
علت ایــن که عصرهای جمعه دل انسان می گیــرد و
غمگیــن می شود چیست ؟
فرمودنــد:
چون در آن لحظه قلب مقدّس امـام عصــر ارواحنافداه بــه سبب
عرضــه ی اعمال انسان ها ، ناراحت و گرفتــه است ،
آدم و عالم متأثــر می شونــد. حضــرت قلب و مدارِ وجـود است.
• شرح چهل حدیـث،432
چگونه قلب من یک منتظر کامل میشود؟
همانطور که شما عزیزان میدانید مهمترین بعد انتظار، بعد قلبی آن است .یعنی بیش ازهرچیز باید جان ما وقلب ما منتظر باشد.انتظار قلبی هم شدت وضعف دارد و در سه مرحله به کمال خود میرسد.
اول: ظهور و فرج حضرت بقیةالله اروحنا فداه را باور کنیم به این معنا که آن حتمی بوده و به یقین تحقق خواهد یافت. که البته چنینباوری بنا بر گفتههای خداوند و اولیای معصوم او لازم الاعتقاد بوده و منکر آن کافر است.
دوم: آنکه ظهور را محدود به وقت خاصی نکنیم که در نتیجه قبل از فرا رسیدن آن هنگام مایوس باشیم و این نیز واجب است ولیکن نبود این اعتقاد موجب فسق است نه کفر. زیرا گرفتار یأسی وناامیدی شده ایم وناامیدی حرام است. روایاتی که کسانی را برای ظهور امام وقت تعیین میکنند دروغگو شمرده است دلیل خوبی برای این مورداست.
سوم: آنکه حالت انتظار لحظه به لحظه در قلب ما موج بزند که در احادیث آمده است: «انتظر الفرج صباحا و مساء» صبح و شاممنتظر ظهور امام زمان باشید؛ و هم چنین در حدیث زیبایی که فرمود «یاتی بغتة کالشهاب الثاقب» او ناگهانی چون شهاب ظاهر خواهد شد؛و این مقتضای کمال ایمان و عدم آن، نقض ایمان است که به مقتضای این درجه، مومن باید مانند کسی باشد که خبر آمدن مسافر را به او دادهاند و مسافر در راه است و هر لحظه ممکن است برسد. چگونه قلب من یک منتظر کامل میشود؟
همانطور که شما عزیزان میدانید مهمترین بعد انتظار، بعد قلبی آن است .یعنی بیش ازهرچیز باید جان ما وقلب ما منتظر باشد.انتظار قلبی هم شدت وضعف دارد و در سه مرحله به کمال خود میرسد.
اول: ظهور و فرج حضرت بقیةالله اروحنا فداه را باور کنیم به این معنا که آن حتمی بوده و به یقین تحقق خواهد یافت. که البته چنینباوری بنا بر گفتههای خداوند و اولیای معصوم او لازم الاعتقاد بوده و منکر آن کافر است.
دوم: آنکه ظهور را محدود به وقت خاصی نکنیم که در نتیجه قبل از فرا رسیدن آن هنگام مایوس باشیم و این نیز واجب است ولیکن نبود این اعتقاد موجب فسق است نه کفر. زیرا گرفتار یأسی وناامیدی شده ایم وناامیدی حرام است. روایاتی که کسانی را برای ظهور امام وقت تعیین میکنند دروغگو شمرده است دلیل خوبی برای این مورداست.
سوم: آنکه حالت انتظار لحظه به لحظه در قلب ما موج بزند که در احادیث آمده است: «انتظر الفرج صباحا و مساء» صبح و شاممنتظر ظهور امام زمان باشید؛ و هم چنین در حدیث زیبایی که فرمود «یاتی بغتة کالشهاب الثاقب» او ناگهانی چون شهاب ظاهر خواهد شد؛و این مقتضای کمال ایمان و عدم آن، نقض ایمان است که به مقتضای این درجه، مومن باید مانند کسی باشد که خبر آمدن مسافر را به او دادهاند و مسافر در راه است و هر لحظه ممکن است برسد.

ما دو نوع ملاقات داریم كه یكی از آنها صحیح ومعتبر است واشكالی بر آن وارد نیست ویك نوع دیگر است كه غیر صحیح است كه ما هر دو آن را شرح میدهیم تا مطلب روشن شود.
1 . ملاقات با اراده امام زمان وبا صلاحدید امام زمان علیه السلام است وشخص ملاقات كننده خود اراده ای در ملاقات ندارد به این معنا كه زمان مكان مدت وتعداد دفعات ملاقات به دست امام زمان است نه شخص ملاقات كننده در این نوع از ملاقاتها ودیدارها شخص نمیتواند با اراده خود ملاقات را تكرار كند یا مثلا بگوید من فلان روز با حضرت دیدار خواهم كرد این نوع ملاقات صحیح است ومعتبر وبرای بسیاری از بزرگان وعرفا وعلما اتفاق افتاده است وداستان آنها را علمای بزرگی همچون علامه مجلسی در بحار الانوار و میرزای نوری در نجم الثاقب وشیخ صدوق در كمال الدین و.. نقل كرده اند.البته این نكته قابل توجه است در مورد ملاقاتهایی که برای برخی از بزرگان اتفاق افتاده معمولا از اظهار آن خود داری می کنند و یا مامور به كتمان می باشند وبرای هر كسی هم بیان نمیكنند
آن كه را اسرار حق آموختند مهر كردند ودهانش دوختند.
چه بسا افرادی از شیعیان ادعاکنند که مرا مشاهده نموده اند، آگاه باشید هر کس قبل از خروج سفیان و صیحه آسمانی، چنین ادعایی کند درغگو وافترا زننده است... این عبارت تند حضرت اولا : به خاطر این است که جلوی شیادان وحقه بازان و دروغگویان كه قصد سوء استفاده از عقاید و احساسات مردم دارند گرفته شود تا هر كسی نتواند ادعای ارتباط كند و مردم را فریب دهد و دیگر اینكه بعد از اتمام غیبت صغری و با شروع غیبت كبری راه ارتباط مستقیم با حضرت طبق مصالح غیبت مسدود شد چرا كه فلسفه غیبت خفاء وعدم دسترسی است واگر قرار باشد هر كس بتواند با حضرت ارتباط داشته باشد و ارتباط را به اطلاع همه برساند خلاف مصلحت وفلسفه غیبت عمل شده است . و ثانیا: حضرت با این فرمایش خود یک قاعده کلی را برای شیعیان بیان می کند و آن این که اصل اولی در ادعای ملاقات کذب و دروغ است مگر این که خلاف آن ثابت شود همانند اصل طهارت و اصل حلیت که اصل اولیه در تمام اشیاء پاکی و حلیت است مگر آن که نجاست و حرمت آن ثابت شود.
امام خامنه ای:
![]() |
|
||||||||
![]() |
|||||||||
![]() |
|
||||||||
![]() |
|
|||||||||||||||||||||
اولین روز موتورسواری من در جبهه!
وقتی بهعنوان رزمنده به جبهه های نبرد رسیدم، دنبال فرصتی بودم كه خودم را بهعنوان پیک فرمانده گردان یا فرمانده لشکر جا بزنم؛ چون پیک های مزبور، جملگی موتورسوار بودند، آن هم موتور پرشی مامان و قرمز رنگ. اما هر کاری می کردم، نمی شد که نمی شد. تصمیم گرفتم وقتی شهید شدم و وارد بهشت شدم...


منبع : برگرفته از مجموعه کتب ترکش ولگرد
حالا یک از قسمت طنز رو براتون میزارم
اینه که آدم چشم بصیرت داشته باشه زاویه مهماتو بزنه!"
یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها رو در آورده بود. با سلاح دوربیندار مخصوصش چند ده متری خط عراقیها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقیها ... چه می کرد.
بار اول بلند شد و فریاد زد: «ماجد کیه؟» یکی از عراقیها که اسمش ماجد بود سرش را از خاکریز آورد بالا و گفت: « منم!»
ترق!!
چند بار این کار را کرد تا اینکه به رگ غیرت یکی از عراقیها به نام جاسم برخورد. فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد: « حسین اسم کیه؟» و نشانه رفت. اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری از خاکریز سر خورد پایین. یک هو یک صدایی از قناسه چی ایرانی بلند شد: « کی با حسین کار داشت؟ » جاسم با خوشحالی، هول و ولاکنان رفت بالای خاکریز و گفت:« من !!»
ترق!!
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
اکثر عملیات ها به خاطر مسائل مختلفی از در اسفندماه انجام می شد.منطقه جنوب هم گاهی شب های بسیار سردی داشت.یه روز فرمانده گردانمون به بهانه دادن پتو همه بچه ها را جمع کرد.و با صدای بلند گفت :کی خسته است؟گفتیم دشمن.
صدا زد :کی ناراضیه؟بلند گفتیم دشمن
دوباره با صدای بلند صدا زد: کی سردشه؟ما هم با صدای بلند گفتیم دشمن

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ترب می خواهی
تعداد مجروحین بالا رفته بود.فرمانده از میان گرد و غبار انفجار ها دوید طرفم و گفت : " سریع بی سیم بزن عقب . بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد! " شستی گوشی رابی سیم را فشار دادم. به خاطر اینکه پیام لو نرود و عراقیها از خواسته مان سر در نیاورندپشت بی سیم باید با کد حرف می زدیم. گفتم :" حیدر حیدر رشید " چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید . بعد صدای کسی آمد :
- رشید بگوشم.
- رشید جان حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید!
-هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟
-شما کی هستی ؟ پس رشید کجاست ؟
- رشید چهار چرخش رفته هوا . من در خدمتم.
-اخوی مگه برگه کد نداری؟
- برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی می خوای؟
دبدم عجب گدفتاری شده ام. از یک طرف باید با رمز حرف می زدم از طرف دیگر با یک آدم شوت طرف شده بودم .
- رشید جان از همانها که چرخ دارند!
- چه می گویی ؟ درست حرف بزن ببینم چه می خواهی ؟
- بابا از همانها که سفیده.
- هه هه نکنه ترب می خوای.
- بی مزه! بابا از همانها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره.
- د ِ لا مصب زودتر بگو که آمبولانس می خوای!
کارد می زدند خونم در نمی آمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بی سیم گفتم.
(به نقل از کتاب رفاقت به سبک تانک نوشته داوود امیریان)


سلام.اين پست رو كامل بخونين بعد اگر خواستين نظر بدين.نه بياين نخونينشو كامنت بذارين.پس تا آخر بخونينش شمارو ياد خوب چيزي ميندازه و مطمئن باشين يه كمكه واستون.
كاروان مسافران موعد همزمان با فرا رسيدن اجل معلق براي عزيمت به يك سفر خارق العاده از كليه داوطلبان و غير داوطلبان بدون ثبت نام دعوت به عمل مي آورد.
مبدا: دنياي فاني مقصد: ديار باقي سن افراد: مطرح نيست
زمان حركت: خدا ميداند مدت سفر: بسيار طولاني وسايل مورد نياز: دو متر پارچه سفيد
توشه راه: ايمان به خدا،ولايت ائمه اطهار عليه السلام و عمل صالح.
توجه: براي رفاه حال خود به نكات زير توجه نمائيد.
1-از آوردن مقام،ثروت،خانه و ماشين به داخل محوطه جدا خودداري فرماييد.
2-قبل از حركت،خمس،زكات و كليه حق و حقوق خود را با خدا،پيامبر و ائمه اطهار
و مردم و مخصوصا فقرا تسويه فرماييد.
3-از آوردن بار اضافي از قبيل حق الناس،غيبت،تهمت،دروغ و... خودداري كنيد.
4-از ارائه هرگونه خدمات روشنايي معذوريم.در صورت لزوم تا زماني كه در ديار مقصد
هستيد،نماز را فراموش نكنيد.
5-چون سفر طولاني است،حتما قبل از عزيمت از كليه دوستان ،بستگان و
مخصوصا كساني كه با ايشان قطع رابطه نموده ايد حلاليت بطلبيد.
6-اموال به جاي مانده از شما ممكن است بلاي جان شما باشد،قبل از رفتن تكليف
آن را روشن كنيد.
7-جهت سكونت براي هر نفر يك متر مربع جا شده،از آوردن همراه بپرهيزيد.
8-چنانچه كه از تنگي جا نگرانيد پاكيزه و خوش اخلاق باشيد و حرام خواري نكنيد.
9-قبل از حركت به بستگان توصيه كنيد از آوردن دسته گل هاي سنگين،سنگ
قبرهاي تجملاتي و برگزاري مراسم پر خرج پرهيز كنند.
10-از پذيرايي شايسته،از بانوان بد حجاب شديدا معذوريم.
(( براي كسب آگاهي بيشتر به قرآن و اهل بيت مراجعه نماييد))
تماس و مشاوره: رايگان،مستقيم،شبانه روزي،بدون اشغالي و بدون وقت قبلي در دسترس شماست.
درصورت نياز با شماره هاي زير تماس بگيريد:
سوره انبياء آيه 47 سوره شوري آيه 20 سوره قلم آيه 44
سوره تغاين آيه 5
سوره نساء آيه 45 سوره روم آيه 19
تذكر: قبل از آنكه مايه عبرت ديگران بشويد از گذشته ديگران پند بگيريد.
براي تمامي شما سفري آسوده آرزومنديم
مدير كاروان: حضرت عزرائيل
آقا باز منم آمده ام بگویم ،... سلام
آقا اجازه ! آمده ام باز پشت بام
ها می کنم که گرم شود دستم از بخار
من سردم است می کشد آغوشم انتظار !
تا کی ؟ الی متی ؟ همه را پیر کرده ای
آقا اجازه ! فکر کنم دیر کرده ای !
آخر چرا نگو که دعایت نمی کنیم
شبهای سرد جمعه صدایت نمی کنیم
من هر قنوت نام تو را گریه می کنم
شب در سکوت نام تو را گریه می کنم
حتی اگر شکوفه کند بی تو باغمان
عادت کند نبود تو را چشم آسمان
حتی اگر نفس به تو بی اعتنا شود
پروانه ها اگر که تو را یادشان رود
مهدي جان
من نشاني از تو ندارم
اما نشاني ام را براي تو مي نويسم
در عصرهاي انتظار به حوالي بي كسي قدم بگذار خيابان غربت را پيدا كن
و وارد كوچه پس كوچه هاي تنهايي شو كلبه غريبي ام را پيدا كن
كنار بيد مجنون خزان زده و كنار مرداب آرزوهاي رنگي ام در كلبه را باز كن
به سراغ بغض خيس پنجره برو حرير غمش را كنار بزن مرا خواهي ديد....
با بغضي كويري كه غرق عصاره انتظار است
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
<-PollName->
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 50
بازدید ماه : 61
بازدید کل : 52703
تعداد مطالب : 217
تعداد نظرات : 30
تعداد آنلاین : 1
دانشنامه عاشورا